به وبلاگ من خوش اومدین

توی این وبلاگ تلاش می کنم در خطر بودن زمین رو بهتر و بیشتر یادآور بشم.همین طور تلاش می کنم راهکارهایی برای مشکلات زیست محیطی ارائه کنم راهکارایی که از دست خودمون بر بیاد و نیاز به تغییر حکومت برای به اجرا گذاشتنشون نباشه
واسه شروع اولین راهکار اینه: لامپ اضافه خاموش

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

مباداما هم از همان هایی باشیم که رای مردم را میدزدند؛یا بی توجهی به محیط زیست نوعی دیکتاتوریست




اینکه زمین در خطر است بحثی جدی ست ولی اینکه ما چقدر آن را جدی بگیریم بستگی به این دارد که چقدر از تاثیرات فرآیندهای انسانی بر زمین خبر داشته باشیم(که این بخشش با من آن قدر می نویسم تا به عمق فاجعه پی ببرید)در نگاه اول اینکه فلان گونه ی ببر در خطر انقراض است شاید هیچ اهمیتی برایمان نداشته باشد ولی نابودی آن گونه ببر نشانه ایست بسیار خطرناک تر از رو به انقراض بودن زنجیره ی غذایی که آن ببر در سر آن قرار داشته مثل هرمی که ان قدر باریک شده که برای ببری که سر هرم می نشیند هیچی باقی نمانده و نه تنها برای یک ببر که برای هیچ یک از ببر های آن منطقه هیچ غذایی باقی نمانده.همچنان ممکن است بگویید خب که چی؟ من که غذای خودم را پرورش می دهم ؛ما که این همه گاو و گوسفند و خوک و خرگوش و .. را الکی توی مزرعه پرورش نمی دهیم که و آن ورتر مزرعه هم باغ بزرگ میوه را همین جوری آب نمی دهیم که و آن همه گندم و برنج را هم که به خاطر رضای خدا نمی کاریم که!!ما غذای خودمان را داریم حتی شراب مان را هم داریم و هدف از خلقت تاکستان ها همین است؛و اینجاست که با دیدگاه دیکتاتوری ما نسبت به زمین و دیگر حاضران در آن(از سنگ های درون معدن بگیر تا یک درخت مو) نوع جهش یافته ایی از دیکتاتوری آشنا می شویم.
از شما می پرسم:هیچ انگاشتن دیگران؛رعیت دیدن؛برده دیدن و بنده انگاشتن آنها جز دیکتاتوری چه می تواند باشد؟آیا اینکه دسته ی بزرگی را که لزوما از نژاد من نباشد را موجوداتی ببینم که هدف از آفرینششان خدمت رساندن به من است و من هم هر وقت دلم خواست می توانم هرگونه شکنجه و کشتار را بر انها روا بدارم همان تعریف آشنای دیکتاتور(که صد البته مرگ بر او و نیرنگش باد) نیست؟
آهای سبز های عزیز؛آهای دوستانی که چونان من را سبزتان نام سیاه رئیس دولت بعد از نهم نبوده؛اگر مرگ بر دیکتاتور تو از کشتن رفیق سبز مان است ؛اگر از تاب نیاوردن سکوت سبزمان و اگر دزدیدن آزادی راهپیمایی کردنمان است؛پس چرا خودنیز ورژن دیگری از دیکتاتوری را برای زیر دستانمان تکرار میکنم؟
دوست روشن فکر من؛دوست فعال حقوق بشر من؛دوست فعال جنبش زنان؛یار دبستانی و دانشگاهی من ؛اگر آزادی برای من وتو خوب است چرا آن را برای رود و درخت خوب نمیدانیم؟با تویی سخن می گویم که هنوز هم گاهی خواب ندا را می بینی؛تویی که صدای مادر سهراب هنوز هم تو گوشهایت می کوبد و صدای تار کیانوش آسا اشکت را در می آورد؛چرا ایران جنبش آزادی خواهی برای آدم ها دارد برای درخت ها ندارد؟چرا مرگ ندا را هر روز به یک بهانه و در یک گزارش خبری در تلویزیون پارازیت دار بی بی سی میبینیم ولی خبر مرگ سه درختی که توی کوچه ی ما پارک کردن را برای ماشین ها سخت می کردند و مردهای کوچه مرد و مردانه رفتند قطعشان کردند هرگز هیچ جایی نه گفته شده نه شنیده شده؟چرا خبر خرید مخابرات توسط سپاه نقل کلاممان شده ولی قطع هزاران درخت آن هم در بکرترین نقطه ی ایران در "دنا" به دست همین سپاه توجه هیچ کداممان را جلب نمی کند؟
رفیق سبزم از تو می پرسم چرا دموکراسی ترتیب دارد چرا اول باید حق شراب خوردن در ایران گرفت بعد حالا درباره ی حقوق همجنسگرا ها حرف می زنیم (حالا)چرا بعضی حقوق بر برخی دیگر مقدم اند؟چرا اول باید رای مان را پس بگیرم بعد به حقوق زنان فکر کنیم و دست آخر دربارهی هم جنسگراها حرف بزنیم و شب هم قبل از خواب یادآوری کنیم و توی ریمایندر گوشیمان سیو کنیم که فردا دیگر باید به این وضع محیط زیست فکر کنم و فردا هم که اصولا سر هفته است و سر هفته هم سر ماه! چرا دلت از غم هزاران درخت کشته شده در دنا قدر یک تن از شهیدان سبزمان دردناک نمی شود؟
رفیق سبزم تو را به نگاه آخر ندا سوگند می دهم به من بگو چرا برخی در دموکراسی مقدم ترند؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر